-
بهار را باور کن
یکشنبه 8 فروردینماه سال 1389 11:25
باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکپارچه آواز شده است و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده ست باز کن پنجره ها را ای دوست هیچ یادت هست . که زمین را عطشی وحشی سوخت برگ ها پژمردند تشنگی...
-
انا لله و انا الیه راجعون
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 18:10
سهم ما از این دنیا رنگهایی است که با آن به ابدیت میپیوندیم، با دریغ و اندوه بی پایان سوگ جان گداز استاد بی دریغ دامپزشکی دکتر بهیار جلایی که دکترای دامپزشکی عمومی و تخصص بهداشت و بیماریهای آبزیان داشت عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات بود و مقالات فراوانی از ایشان به جای مانده است. را به اطلاع...
-
بلبل و گل
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 07:55
امروز و فردا بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنایی هست من به پیوند تو یک رای شدم گر تو را نیز چنین رایی هست گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشایی هست گر که منظور تو زیبایی ماست هر طرف چهره ی زیبایی هست پا به هر جایی نهی برگ گلی است همه جا شاهد رعنایی هست باغبانان همگی بیدارند چمن و جوی مصفایی هست قدح از...
-
قیمت معجزه !
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 07:52
قیمت معجزه ! وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات...
-
نامه ای از نی برای آغاز راهی تا نیستان
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 23:08
بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بد حالان و خوشحالان شدم هر کسی از ظن خود شد یار من و ز درون من نجست...
-
سرآغاز یک آغاز
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 23:05
به نام حق سلام و دو صد سلام بر شما دوستان عزیز حدود دو روزی می شه که دارم تایپ می کنم و پاک می کنم، بلکه به نوشته مورد نظری که می خوام برسم...می پرسید چه نوشته ای؟ خوب...مسلما همین نوشته! به عنوان مدیر وبلاگ باید پست اول رو بنویسم...و فکر کنم هیچ کس بهتر از خودم و خدای خودم نمی دونه که من چقدر در نوشتن متون رسمی...